
انتخابی از دیوان شوخ الشعرا مخصوص مهمانهای عزیزمهمانخانه
داستانی مربوط به یک عاشق و معشوق معروف
داستانی مربوط به یک عاشق و معشوق معروف
اگه گفتین مربوط به کدوم دو نفره ؟ ه
زهره و منوچهر ؟
نه ! ه
لیلی و مجنون ؟
نه! ه
شیرین و فرهاد ؟
شیرینش درسته ! فرهادش نه ، یک راهنمایی می کنم! جایزه ش خیلی قلابی شده! ه
آ آ آ... وایستین الان می گم .... سر زبونمه ..... آ..آ آلفرد نوبل ! آلفرد .. آلفرد!! ه
اِ اِ .. شیرین و آلفرد ، شیرین و آلفرد !! ه
بله بله آفرین!! ه
ه
ه
شیرین و آلفرد( نوبل) ه !!! ه
هه******
آلفرد شیرین را آمد به خواب
لیک با عمامه و ریش و عبا ه
ورد گویان داشت تسبیحی به دست
داشت بی جوراب نعلینی به پا
گر تفنگی هم بر او آویز بود
می شد عین حجت السلام ها
خیره بر او ماند شیرین مدتی
تا شناختش ، گفت با ناز و ادا
آلفرد جون؟ وای خدا مرگم بده!!ه
من که اول هیچ نشناختم ترا
آبرویم می رود زین کار تو
شکل اینها کرده ای خود را چرا؟
گشته اینجا سر زمین ریش و پشم
لا اقل پیشم تو اینجوری نیا !ه
دفعه های قبل هر شب آمدی
شکل آدم بودی و مرد صفا !ه
هان! نگوئی که مسلمان گشته ای
ختنه چون دیدم نبودی ناقلا
این کلک را گر چه زد بر من "بلر"ه
تا خرش رد از پُلم ! شد بی حیا !ه
چون دروغش فاش شد با خنده گفت
آیت اله البلر را خنتنه لا !!ه-
الغرض حالا به هر صورت،" نوبل"!!ه
ای نوای صلح از نامت رسا !ه
با چنین شوخی که امشب کرده ای
خوب شد دیر آمدی دیدار ما
ساعتی گر زودتر می آمدی ..
خاتمی اینجا بُد و جک استرا
آلفرد گفتش که شیرین جان ببخش!ه
من نه اهل شوخی ام در این فضا
لیک دیدم دیر وقت است و شب است
خواستم همسایه نشناسد مرا !ه
پاسدارت هم سلامم کرد زود
حجت الاسلام خواند او بنده را!!ه
حال خوشحالم که اینجایم ، ولی!ه
مضطرب می بینمت شیرین چرا؟!ه
گفت شیرین خسته و دلواپسم !ه
عده ای بو برده اند از ماجرا !!ه
کار کی گفتم به اینجا می کشد !!ه
زر زدن از صلح و ترویج ز.ن ا
من دگرآن شخص سابق نیستم
جایزه معروفه ای کرده مرا !!ه
این سر شب از هجوم عده ای
توی صف دعوا بپا شد بارها !ه
آلفرد جان گر توهم می آمدی !ه
خارج از صف من نمی دیدم ترا!ه
خسته از عقدی و صیغه ناکسان
صف کشند هر شب در ِ ایوان ما !ه
شد مرا این دم زدن از صلح ِ من
با له رقصیدن سر چاه خلا !ه
من هم انسانم ، گوهی گر خورده ام!ه
کی روا باشد شوم اینسان فنا !ه
اصلآ این جایزه را پس می دهم
دیگری گیرد کند کار مرا !ه
آلفرد شیرین را آمد به خواب
لیک با عمامه و ریش و عبا ه
ورد گویان داشت تسبیحی به دست
داشت بی جوراب نعلینی به پا
گر تفنگی هم بر او آویز بود
می شد عین حجت السلام ها
خیره بر او ماند شیرین مدتی
تا شناختش ، گفت با ناز و ادا
آلفرد جون؟ وای خدا مرگم بده!!ه
من که اول هیچ نشناختم ترا
آبرویم می رود زین کار تو
شکل اینها کرده ای خود را چرا؟
گشته اینجا سر زمین ریش و پشم
لا اقل پیشم تو اینجوری نیا !ه
دفعه های قبل هر شب آمدی
شکل آدم بودی و مرد صفا !ه
هان! نگوئی که مسلمان گشته ای
ختنه چون دیدم نبودی ناقلا
این کلک را گر چه زد بر من "بلر"ه
تا خرش رد از پُلم ! شد بی حیا !ه
چون دروغش فاش شد با خنده گفت
آیت اله البلر را خنتنه لا !!ه-
الغرض حالا به هر صورت،" نوبل"!!ه
ای نوای صلح از نامت رسا !ه
با چنین شوخی که امشب کرده ای
خوب شد دیر آمدی دیدار ما
ساعتی گر زودتر می آمدی ..
خاتمی اینجا بُد و جک استرا
آلفرد گفتش که شیرین جان ببخش!ه
من نه اهل شوخی ام در این فضا
لیک دیدم دیر وقت است و شب است
خواستم همسایه نشناسد مرا !ه
پاسدارت هم سلامم کرد زود
حجت الاسلام خواند او بنده را!!ه
حال خوشحالم که اینجایم ، ولی!ه
مضطرب می بینمت شیرین چرا؟!ه
گفت شیرین خسته و دلواپسم !ه
عده ای بو برده اند از ماجرا !!ه
کار کی گفتم به اینجا می کشد !!ه
زر زدن از صلح و ترویج ز.ن ا
من دگرآن شخص سابق نیستم
جایزه معروفه ای کرده مرا !!ه
این سر شب از هجوم عده ای
توی صف دعوا بپا شد بارها !ه
آلفرد جان گر توهم می آمدی !ه
خارج از صف من نمی دیدم ترا!ه
خسته از عقدی و صیغه ناکسان
صف کشند هر شب در ِ ایوان ما !ه
شد مرا این دم زدن از صلح ِ من
با له رقصیدن سر چاه خلا !ه
من هم انسانم ، گوهی گر خورده ام!ه
کی روا باشد شوم اینسان فنا !ه
اصلآ این جایزه را پس می دهم
دیگری گیرد کند کار مرا !ه
****.....................
شوخ الشعرا------ه
3 comments:
شاید خوش به حال شما که با آسودگی خیال در هوای آزاد دیگران نفس می کشید
این پست شما مرا دلگیر کرد
شیرین عبادی بسیار زحمت کشیده و می کشد
در مملکتی که زن در پستوی خانه است آفرین به شیرین که این وصله ها به او نمی چسبد
و اما پاسخ به دو پیام فوق از:ه
آقای "باعذر خواهی برای تاخیر!"ه
بله این جمله ، اسمی است که همکاران در "پیام آشنا" برای اینجانب انتخاب کرده اند!! باید قبول کنم که اسم بجایی است چون چاپ و نشر اکثر پیام های من به علت تاخیر با این جمله شروع می شود!!ا و اما برویم سر مطلب! ا
-------------------
فیروز عزیز
با تشکر از پیام شماکه در عین کوتاهی حاوی کلی معنی و مطلب است . باید گفت در این راستا دقت شما در انتخاب کلمات برای این پیام به طور اعم و در مورد انتخاب کلمه "شاید" به طور اخص شایان توجه بسیاراست - پیامی صمیمی و کوتاه که به کلی از جواب های سئولات مستتر در آن، خود اشاره کرده اید!ا
شاد و موفق باشید
پیام
30 December 2007 20:43
پیام آشنا said...
پروانه عزیز و گرامی
باعذر خواهی برای ... را که بهتر است تکرارنکنم! پس ، با سلام و ممنون از پیام و کلام صادق شما ،من صد در صد با گفته و نظر شما موافق هستم ، ولی اولآ شوخ الشعرا داستانی خیالی آن هم از یک خواب و روءیا را به شوخی در شعر گفته و این رسمآ عنوان خواب دیدن و شوخی به این شعر دادن خود کلی از جدی گرفته شدن ماجرا باید بکاهد و اما در عین حال اگر موارد مشابهی را در زمینه های مختلف و به دور از طنز و شوخی بخواهیم نقد و بر رسی کنیم، بالطبع باید خیلی از موارد موثر را در نظر بگیریم. مثلآ همانطور که شمادر اینجا به درستی به مواردی اشاره کرده اید!ه
امیدوارم این مختصر توضیحات در حد ممکن موجب رفع دلگیری شما بشود. در عین حال از طرف شوخ الشعرا که همانطور که از اسمش پیداست اغلب حرف هائی به شوخی و در لباس طنز می گوید، در این مورد عذر خواهی می شود
شاد و سر افراز باشید
پیام
30 December 2007 20:45
Post a Comment